آرام بخش

بلاگی که عاشقونه نیست.

آرام بخش

بلاگی که عاشقونه نیست.

این عید درست شد یک سال که ندیدمش.خیلی

هواشو کردم.انگار دیروز بود که نشسته بودیم رو

 مبل و داشتیم از خلوت شدن تهران حرف میزدیم.

قرار بود عصر بریم فشم.

میدونی وقتی بودی تهدید هایی که میکردی؛که من میرم

از دستم راحت شی و از این حرفا....

وقتی همون لحظه فکر میکردم با خودم میگفتم:خب به

جهنم.برو که ریختتو نبینم.همین که از هم جدا میشدیم

میرفتی خونه.منم میومدم خونه تو راه با خودم فکر میکردم

که بری؛گریه ام میگرفت.واقعا شاید من به قول خودت قدرتو

نمیدونستم.

پارسال عید ۸۵ من و تو وقتی خداحافظی کردیم؛ نه من

تورو تهدید کرده بودم که بخوام عملیش کنم نه تو منو.

ولی نمیدونم چرا اینجوری شد.نمیدونم میخواستی

همه ی تهدیدای قبلتو عملی کنی یا اینکه میخواستی

از دستم راحت شی.پارسال که داشتی میرفتی.دم در

فقط با یه چشمک خداحافظی کردیم.

چهار ماه گذشت دیگه نه خودتو دیده بودم نه چشماتو.

بعد از چهار ماه مامانت زنگ زد دعوتم کرد به مراسم عقدت.

نمیدونم چرا اینکارو کردی؟نمیدونم چرا گفتی بهم زنگ بزنه؟

میخواستی منتظرت نمونم؟

ولی من از اون روز که رفتی دیگه هیچ وقت منتظرت نبودم.

میدونی چیه وقتی اون روز رفتی با اینکه نگفته بودی روز

آخریه که می بینمت.ولی من میدونستم که میری.میخواستم

یه خداحافظی مفصل کنم؛ولی خب گفتم شاید احساسم که

یک ماه بود با منو تو رابطمون بود اشتباه میکنه.

وقتی رفتی فهمیدم چی شد.واسه عقدت نیومدم  ولی

مطمئا باش واسه عروسیت میام.

میدونی وارد بلاگ من میشی نوشته بلاگی که عاشقانه نیس.

منم عاشق نیستم ولی سالگرد تنهاییمو اینجا جشن گرفتم

که بدونی واقعا رفتنت واسه من یه اتفاقی بود که هر روز

منتظرش بودم.