-
تبریک
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 18:41
سال نو تولدم عیدتون همگی مبارک شما و من.
-
نامردی
شنبه 6 بهمنماه سال 1386 13:34
اونقدر گریه کرده بود که تمام آرایشش زیر چونه اش رسیده بود.گریه اش وقتی شروع شد که از در اتاق اومد بیرون.نشسته بودم منتظر بودم نوبتم شه.رو در اتاق نوشته بود زنان و زایمان.پاهاش جون راه رفتنو نداشت.انگار همین الان بهش گفته بودن مامانت مرده.سنی نداشت به صورتش میخورد هجده یا نوزده باشه ولی وقتی باهاش حرف زدم گفت بیست و یک...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 20:47
خیلی روزا اومده رفته خیلی اتفاقا افتاده ولی من هیچی ازش ننوشتم. خیلی خوشحالم. آخه هیچ کدومو ننوشتم نه تو دفترم.نه تو بلاگکم.نه تو دلم. الانم چیز جدید ندارم.فقط دنبال کتاب خاطرات دلبرکهای ... ... مارکزم.پیداش نمیکنم. احساس خوشبختی میکنم.خدایا شکرت.
-
اومد اتاقم
پنجشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1386 19:10
اوم اتاقم.بدون اینکه در بزنه. فکر نمیکردم اون باشه ولی خب بود. خواب بودم طبق معمول.یه هو دیدم یکی در گوشم هی میگه:سکوت سکوت پا شو. خجالت بکش.منم اومدم تو خوابی.همیشه خوابی. یه متر پریدم که این کیه که تونسته بیاد تو؟ وقتی دیدمش گرخیدم.از ترس داشتم سکته میکردم. گفتم :سلام. بعد جایی که همیشه واسش آماده گذاشته بودمو با...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 17:42
این عید درست شد یک سال که ندیدمش.خیلی هواشو کردم.انگار دیروز بود که نشسته بودیم رو مبل و داشتیم از خلوت شدن تهران حرف میزدیم. قرار بود عصر بریم فشم. میدونی وقتی بودی تهدید هایی که میکردی؛که من میرم از دستم راحت شی و از این حرفا.... وقتی همون لحظه فکر میکردم با خودم میگفتم:خب به جهنم.برو که ریختتو نبینم.همین که از هم...
-
سال نو
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 17:15
آقا همه بلاگ ها امروز آپ می شن.که چی؟ که سال نوتون مبارک. منم میگم سال نوتون مبارک.سالی سرشار از همه چی. چه غمش چه شادی. بدون غم نمی شه زندگی کرد.ولی انشالله غمش کم باشه.
-
تولد
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 15:28
چه اتفاقی!!!!! دیدی؟چه فرخنده!!! چهار شنبه سوری تپ افتاد تو تولد من.اومدن انداختن عقب افتاد ۲۲ اسفند. حالا قبلا که هیچ اتفاق مهمی نبود کسی یاد ما نبود وای به حال حالا. عیبی نداره یه مهمونی توپ یه نفره هم حال میده. فقط خودم فقط خودم. کادو چی بخرم؟خیلی ها بهم تلفنی تبریک میگن.مثل خواهرم آخییییی دارم بزرگ میشم.
-
خدا
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 19:13
یه سوال جدی. اگه یه روز خدا بیاد تو اتاقت یا خونت چی کار میکنی؟ نگی که خدا از رگ به ما نزدیکتره و از ما دور نمیشه و از این حرفا. فکر کن از آسمون صاف اومده تو اتاقت چی کار میکنی؟
-
خاطره
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 12:47
امروز یاد یه خاطره از بچگیم افتادم بذارین بگم. خاطره. .... .... .... ... ... .... .... .... منتظر چی هستین؟چرا هی میاین پایین؟گفتم که نشنیدی؟ندیدی؟ خاطره(سر کاری بابا)
-
آذر
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 13:07
دقت کردین تو آرشیوم آذرو ندارم.چرا ازم تا حالا نپرسیدین چرا؟ خوب عیبی نداره خودم میگم آذر تولد کسی که خیلی دوستش دارم بود.آذر تولد کسی دلم میخواست همیشه با هم زندگی کنیم بود آذر تولد خواهرم بود .راستش امروز دارم مثل خر بهونه میگیرم میدونم دردم چیه.دلم گرفته. لوله باز کنی سراغ دارین؟ ولی از شوخی گذشته یکی بره به این...
-
همدمام
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 12:41
امروز یه صحنه ایی دیدم که انگار دنیا رو روی سرم ریختن با تمام ساختموناش که از سرم جز خون و مغزمو پوستمو با موهام چیزی نموند خوب سخته که آدم ببینه بچش جلوش پرپر میشه.امروز صبح که پاشدم برم مثلا صبحونه بخورم واییییییییییییی.بگو چی دیدم؟ دیدم هر ده تا بچم که البته یکیشم با هنر خودم پیوندی بود کپک زدن. منم آخه دیروز بهشون...
-
عیدتون مبارک
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 16:40
امروز عیده هنوز کسی بهم تبریک نگفته منم به کسی نگفتم . گفتم به شما بگم:عید شما مبارک.مبارک آی مبارک.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دیماه سال 1385 03:37
همه واسه ما شدن خرس مهربون. ـ بیا واسه اینکه از تنهایی در بیای یه سگ واست بخرم. یهو زدم زیر خنده.یاد آلبالو افتادم.گفتم از دست این عمو آلبالو. ـ عمو آلبالو کیه؟باز قاطی کردی؟ هیچی بابا تو نمی شناسی. ـ ببین از تنهایی واسه خودت تو ذهنت آدم میسازی.مگه میشه تو با کسی دوست بشی من ندونم؟ گیر دادیااااااااااااااااا!!!! ـ ای...
-
iq 0
شنبه 16 دیماه سال 1385 02:24
سلام.میتونم اینجا بشینم همه صندلیا خیسن.یه دقیقه بعد که من منصرف از شنیدن جواب بودم با چشای از حدقه بیرون زده گفت: بله؛ بله؛یه لحظه بعد از زیرش که پر از روزنامه بود دو تاشو گذاشت زیرمومن نشستم.تو نگاه اول گفتم شصت سالشه.از سرو وضعشم معلوم بود باید پیر مرد خوبی باشه.شروع کرد(هنوز من خوب نشسته بودم) بچه اینجا نیستی؟ نه....
-
یه درمان جدید plz؟
دوشنبه 15 آبانماه سال 1385 17:22
آقا خانوم.... کسی هست که نزدیکه این چشم بربری ها باشه؟ اگه هست بره یه پیغام از طرف یه دختر جوونه ایرانی خوش تیپ بگه که میشه یه عملی بکنین که آدما دیگه نتونن عاشق بشن ؟ میشه برین بهشون بگین بابا مخای جهان لطفا به این جوونای ایرانی یه کمکی برسونین آخه چند سالیه که همشون ادعای عاشقی دارن؛یا نه یه چیزی بسازن که این جوونا...
-
help help
جمعه 21 مهرماه سال 1385 15:58
اصلا امروز هیچ کس حال درستو حسابی نداره آسمون ابریه هیچ کس تو خیابون نیست انگار همه مردن نه حالی هست برای نوشتن نه حالی برای ننوشتن نمیدونم میفهمین منظورم چیه یا نه از صبح تو فکر نوشتن بودم اماهمین که میومدم بنویسم دست و دلم نمیرفت دیگه از بس رفتمو اومدم مجبور شدم بنویسم یعنی مجبور نشدم ولی با خودم گفتم شاید اگه...
-
مزاحم
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 14:47
وسط مردن میان مزاحمت میشن ؛ آقا داشتم میمردم که مزاحمم شدن وگرنه نزدیک بود بی سکوت بشین نزدیک بود از دستم راحت بشین؛ ظهر بود و ما هم خیلی خسته روزه نبودم ولی از صبحم به خاطر مردم روزه دار هیچی کوفت نکردم؛میدونستم اگه تا شبم هیچی نخورم هیچیم نمی شه ولی انگار خودم میخواستم خودمو ضایع کنم سر ظهر هیچیم نبوداااااا داشتم به...
-
چرخش
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 14:02
آسمان هنوز آبیه سرو هنوز همیشه بهاره زمین هم هنوز خاکیه پس بدون تو دنیا هنوزم می چرخه.
-
عقب گرد
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 13:58
چند قدم باید بیام عقب - آره؛ برو عقب تا یه وقت نسوزی...!!!!
-
ترس
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 13:45
خیلی وقته خوابم نمی بره خیلی وقته هم میترسم میترسم.... از اینکه بخوابم و مبادا خواب برگشتن تو رو ببینم.
-
شروع
سهشنبه 11 مهرماه سال 1385 19:47
به نام خدا سلام امروز کارمو شروع کردم به امید خدا و با اجازه بزرگترا. بهم سر بزنین؛خوشحال میشم.