آرام بخش

بلاگی که عاشقونه نیست.

آرام بخش

بلاگی که عاشقونه نیست.

همدمام

امروز یه صحنه ایی دیدم که انگار دنیا رو روی سرم ریختن با تمام

ساختموناش  که از سرم جز خون و مغزمو پوستمو با موهام چیزی نموند

خوب سخته که آدم ببینه بچش جلوش پرپر میشه.امروز صبح که

پاشدم برم مثلا صبحونه بخورم واییییییییییییی.بگو چی دیدم؟

دیدم هر ده تا بچم که البته یکیشم با هنر خودم پیوندی بود

کپک زدن.

منم آخه دیروز بهشون آب دادم تازه خودمم ندادم گذاشتمشون

خودشون آب بخورن طی حساب من باید دیروز آب میخوردن ولی

انگار اون آب پرتقال خالص که بهشون دادم کار دستم داده.درسته

زمستونه و کاکتوسا به آب پرتقال نیاز ندارن ولی من همینجوری

که خودم میخوردم به اونا هم دادم.گفتم یه وقت سرما نخورن

که انگار کپک زدن.تازه یکیشونم کرم افتاده میخورش؛یکی هم

خودشو لوس کرده.خلاصه بچه هامو چشم زدن.

آخه آدم اینقدر زحمت بکشه بچه به دنیا بیاره اونم کاکتوس

با اون همه تیغ بچه آدم با اون نرمی و لطافت مادر اشکش در میاد

وای به حال بچه کاکتوس.بی ادب شدم خاک بر سرم چه چرتو پرت

نوشتم شما به روی مبارک خودتون نیارین.

ولی جدی من دوسشون داشتم حالا اونا دارن میمیرن باید برم از

باغچه جلوی خونه خاک بردارم جاشونو عوض کنم.

عیدتون مبارک

امروز عیده هنوز کسی بهم تبریک نگفته منم به کسی نگفتم .

گفتم به شما بگم:عید شما مبارک.مبارک آی مبارک.

همه واسه ما شدن خرس مهربون.

ـ بیا واسه اینکه از تنهایی در بیای یه سگ واست بخرم.

یهو زدم زیر خنده.یاد آلبالو افتادم.گفتم از دست این عمو آلبالو.

ـ عمو آلبالو کیه؟باز قاطی کردی؟

هیچی بابا تو نمی شناسی.

ـ ببین از تنهایی واسه خودت تو ذهنت آدم میسازی.مگه میشه تو با کسی

دوست بشی من ندونم؟

گیر دادیااااااااااااااااا!!!!

ـ ای بابا باید واست یه هم زبون بگیرم.

ان.سگ همزبونه منه؟

ـ اوه ه ه ه ه.خودتو دسته بالا نگیر.

پا شو برو گمشو خونتون.من گفتم تو بیای یه کم حرف بزنیم مثل آدم تو هم اومدی

اصلا آدما یادم رفتن.

ـ گم شو سکوت یه سگ به خدا خوبه.

خرررررر من تو این خونه نماز میخونم سگ نجسه بعد مثل عمو آلبالویی مجبور

میشم بندازمش بیرون.

ـ ای  بمیر.عمو آلبالویی کیه؟

هیچی .ببخشید.

ـباید بری دکتر.خوب کاسکو میخرم که حرفم بزنه.

تو میای یه ساعت حرف میزنی تا یه هفته سر دردم یه حیوونی بیارم صبح تا شب

ور بزنه؟

ـآدم نیستی.خرگوش؟

گم شو.

یه هم خونه؟

بازم یاد عمو آلبالویی افتادمو خندیدم.

ـچیه الاغ یاد عموت افتادی؟

آره از کجا فهمیدی؟

ـخاک تو اون سرت.بذار یه سگ جیبی بخرم فقط باید بهش غذا بدی.

آب چی؟نمیخواد؟

ـ آدم باش.

من واسه خودم غذا درست نمیکنم واسه اون درست کنم؟تو خونه من میمیره.

ـخنگ.غذاشو میفروشن.لازانیا بخور نیست.

من واسه خودم نمیرم نون بخرم تخم مرغ آپز میخورم؛اگه مثل سگ گشنش شد چی

کار کنم؟

ـ کودن اون مثل سگ گشنش میشه.

خیلی پررو شدی.

ـ ای به جهنم.کفن میخوای؟

آره.از اینایی که روش با خاک کربلا نوشتن بگیر.

ـ تو بمیر؛ با دست خط امام حسین برات میگیرم.

میشه به فکر همدم واسه من نباشی؟

ـ نه.

مرض

ـبه جونت.

بی شعور فحش نده مردم میخوان بخونن

ـ چیو؟چی میگی؟میای بریم دکتر؟

هر هر خندیدم.ترسید.

ـ سکوت جان میای بریم بیرون؟

چیه مهربون شدی؟نه حال ندارم.

ـبریم خونه ما؟

نه شلوغه.

ـبیا بریم با یه روان شناس پنج دقیقه حرف بزن.

من حالم خوبه.

ـ عزیزم آدم یه همدم میخواد.

به موقعش نه حالا.کرم نریز.

خوب بریم هوا خوری؟

پا شو بابا من امروز هیجا نمیام.

اه ه ه گم شو دیگه.خودتو لوس نکن.

پا شو برو خونتون الان بابات نگران میشه.میخوام برم استراحت کنم.

ـ باشه برور بخواب خوابیدی من میرم.

الاغ میدونی کسی پیشم باشه بخوابم پاشم ببینم نیست میترسم گریه میکنم.الان

پاشو برو من پا شدم منتظر کسی نباشم.

ـ باشه.خداحافظ

راستی دیگه مامان بازی واسم در نیار.خداحافظ

وقتی رفت فهمیدم خیلی تنهام حق با اون بود ناهار نخورده بودم شام هم نمیخواستم

احساس کردم دارم غش میکنمو کردم صبح ساعت یازده چشامو که باز کردم دیدم

داره حرف میزنه.

تو که هنوز اینجایی؟

ـ مرض کوفت حناق.خر الاغ کثافت.

باباشو مامانشو تمام فک فامیلشون بالای سرم بودن.

زشته فحش نده.بد آموزی داره.

ـ گمشو

خیالم راحت شد اگه بمیرم یکی هست قبل از اینکه بو بگیرم بفهمه.

iq 0

سلام.میتونم اینجا بشینم همه صندلیا خیسن.یه دقیقه بعد که من منصرف از شنیدن

جواب بودم با چشای از حدقه بیرون زده گفت: بله؛ بله؛یه لحظه بعد از زیرش که پر از

روزنامه بود دو تاشو گذاشت زیرمومن نشستم.تو نگاه اول گفتم شصت سالشه.از

سرو وضعشم معلوم بود باید پیر مرد خوبی باشه.شروع کرد(هنوز من خوب نشسته بودم)

بچه اینجا نیستی؟

نه.

معلومه.شاغلی؟

نه.

منتظری؟

بله.

مطمئنی؟

بله.با خودم گفتم یعنی چی؟iq نگرفت دو زاریم جا نیفتاد.شما چی منتظری؟

نه.من بیکارم باز نشسته.(این قسمتو تاکید داشت)از وقتی که خانومم فوت کرده ده ساله

پیش تنهام ازدواج نکردم.شما چی؟ازدواج کردی؟

نه.

من پنج تا بچه دارم چهار تا پسر یه دختر.پسرام ایران نیستن.مزاحم ندارام.

خدا نگهشون داره.

ماشالله چه قدی؟چه خاله قشنگی گوشه لبتونه.بینیتونو عمل کردین؟چه نقاشه خوبیه

این خدا.

شصتم خبر دار شد.گفتم با لبخند مرسی.

از جیبش یه شکلات در آورد.بفرمایید.از این بی هوشیا نیست.

هر کی رد میشد یه نگا به من میکرد با سنم یه نگا به اون.در مورد همه هم نظر میداد.

شکلاتو گرفتم.شروع کرد از نوهاش گفتن.بزرگترینشون همسن من بود.دوباره گفت:

پس کار نمیکنی؟

هر چی فحش بلد بودم به دوستم که قرار داشتمو دیر اومده بود تو دلم دادم.که گوشیم زنگ

زنگ خورد.بله؟ـکجایی؟ سر قبر تو.ـ بی ادب. مرض تو پارک بغل در مترو. ـاومدم.

نوکیاس گوشیت؟

بله.

به من چند میخوره ؟(مثل این پیر زنا)

شصت.گل از گلش شکفت.

خوب موندم.من هفتادو پنج سالمه

ماشالله.

دعوت منو واسه ناهار میپذیرین؟

نه.مرسی

میترسی؟

نه.دارم با دوستم میرم بیرون.

هیچی نگفت.فقط نگا کرد با بغض انگار هم بازیشو از دست داده.پا شدم گفتم خداحافظ.

رفتم خیلی دور شدم ولی همون جوری وایساده بود.

نتیجه حفاظتی:خانومهای محترم پیرمردها هم مخ میزنن.(اگه دوستم بهم ناهار نمیداد

میرفتم پیشه اون ناهار)مواظب خودتون باشین.

یه درمان جدید plz؟

    آقا خانوم....

   کسی هست که نزدیکه این چشم بربری ها باشه؟ اگه هست بره یه پیغام از طرف

   یه دختر جوونه ایرانی خوش تیپ بگه که میشه یه عملی بکنین که آدما دیگه نتونن

   عاشق بشن ؟ میشه برین بهشون بگین بابا مخای جهان لطفا به این جوونای ایرانی

   یه کمکی برسونین آخه چند سالیه که همشون ادعای عاشقی دارن؛یا نه یه چیزی

   بسازن که این جوونا بفهمن بابا شماها اشتباه گرفتین عاشقی اینقدر الکی نیست

   که هر روز یکی بره زیره یه بید مجنون های های گریه که من عاشقم.

   حالا خدا بیامرز نظامی رو بیار که چه میدونم؟که عمو تو چرا لیلی و مجنون رو ساختی؟

   مگه خودت جوون نداری که با جوونا این چنین میکنی؟

  آقا یکی بره بگه جوونای ما همه بلاگاشون شده یه شکست عشقی اونایی هم که

  میگن نه ما شکست نخوردیم خودم نمونشو دیدم که بعدش خوردن.آخه کی میخواین

این موضوع رو واسه خودتون حل کنین که عاشقی سوزی داره یکی دو روزی داره.(اینو

  شاعر الرحمه همین نظامی آخر کتاب لیلی و مجنون میگه)بابا دست از سر عاشقی

  بردارین برین سر یه موضوع جدید.به خدا هر بلاگی رو باز میکنی از فراق یار و وداع

  نوشته.بیاین یه هوا از جوونیمون لذت ببریمو از این حرفا نزنیم به خدا افسردگی هم

  کمتر میشه.مثل من happy باشین.

  با امید درمان این مرض برای همه عشاق.